چرا شهيد كلاهدوز فرمانده كل سپاه نشد؟

اطلاعات جامع تخصصي ويلاهاي ايران و جهان را از اين مرجع دنبال كنيد.

چرا شهيد كلاهدوز فرمانده كل سپاه نشد؟

۹ بازديد

وقتي كاخ را ترك كرد ، يك كودك بنفش رنگ را روي كمرش گذاشت و يك تير چوبي بلند كرد. تنها. او اجازه نمي داد نگهبانان دنبال او بيايند. مگر اينكه شهيد به جلسات رسمي نظامي با سپاه برود ، با بنز مي آيد و دو نفره مي رود. وي گفت: “ارتش و اجساد بايد …

چرا شهيد كلاهدوز فرمانده كل سپاه نشد؟ https://myirannews.ir/فرهنگي/چرا-شهيد-كلاهدوز-فرمانده-كل-سپاه-نشد؟/ https://myirannews.ir/فرهنگي/چرا-شهيد-كلاهدوز-فرمانده-كل-سپاه-نشد؟/#respond Wed, 29 Sep 2021 07:57:41 0000 فرهنگي https://myirannews.ir/فرهنگي/چرا-شهيد-كلاهدوز-فرمانده-كل-سپاه-نشد؟/ وقتي كاخ را ترك كرد ، يك كودك بنفش رنگ را روي كمرش گذاشت و يك تير چوبي بلند كرد. تنها. او اجازه نمي داد نگهبانان دنبال او بيايند. مگر اينكه شهيد به جلسات رسمي نظامي با سپاه برود ، با بنز مي آيد و دو نفره مي رود. وي گفت: “ارتش و اجساد بايد …

وقتي كاخ را ترك كرد ، يك كودك بنفش رنگ را روي كمرش گذاشت و يك تير چوبي بلند كرد. تنها. او اجازه نمي داد نگهبانان دنبال او بيايند. مگر اينكه شهيد به جلسات رسمي نظامي با سپاه برود ، با بنز مي آيد و دو نفره مي رود. وي گفت: “ارتش و اجساد بايد بسيار نزديك يكديگر باشند و تا حد ريختن خون مخلوط شوند.”

به گزارش اخبار ايران من ، يوسف كلاهدوز در اول دسامبر 1958 در شهر قوچان متولد شد. وي تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در قوچان گذراند و پس از فارغ التحصيلي به كالج ارشد رفت و 7 سال در بخش شيراز خدمت كرد.

قبل از انقلاب اسلامي ايران ، او مخفيانه در جلسات محرمانه با متحدان اسلامي خود شركت مي كرد. پس از موفقيت انقلاب اسلامي ، وي يكي از بنيانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد.

كلاهدوز با تركيب ارتش با سپاه و مجاورت و ارتباط اين دو ، مieمن و تهيه كننده بود. پاكي و دوستي او مايه شادي همه همكاران ، دوستان و آشنايانش بود.

شهيد كلاهدوز در تجمعي كه منجر به ترور رجايي و باهنر با بمباران شد. آنها آنجا را ترك كردند و بدون آسيب جان دادند. [۱]

شهيد كلاهدوز سرانجام در 7 اكتبر 1981 از كار افتخارآفرين ثامن الائمه (ع) به همراه چند افسر ديگر كه مي خواستند از كارهاي امام گزارش دهند ، به دليل سقوط هواپيماي C-130 در منطقه باز مي گردد. از كهريزك نزديك تهران و ديگر مقامات (جهان آرا ، فكوري ، فلاحي و نامجو) كشته شدند.

مفهوم تغيير از سوي هاتتر

از همان روزهاي اوليه ، بحث هايي در مورد لباس هاي متحدالشكل و آرم هاي سپاه وجود داشت. وي براي انتخاب نام و نشان سپاه جلسه تشكيل داد. در اين نشست ، سخنگوي نخست وزير ، استدلال شد كه نقش سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بسيار طولاني است و بايد كوتاه شود.

كلاهدوز هر كلمه اي را تكرار كرد و گفت هيچ يك از اين كلمات را نمي توان حذف كرد: سپاه ، سپاه پاسداران ، انقلاب و اسلام. سپس نماينده نخست وزير گفت ؛ اكنون كه هيچ يك از اين كلمات حذف نشده اند ، كلمه ايران بايد پايان آن باشد. كلاهدوز بار ديگر اعتراض كرد و گفت كه تكامل اسلامي امكان پذير نيست. ما اين بيانيه را كه ايران نامحدود است ، كنار نمي گذاريم.

از موقعيت هاي كاري خودداري كنيد

وقتي شهيد كلاهدوز نايب رئيس سپاه شد ، به مركز آموزش سپاه رفت. دفتر يوسف روبروي منطقه كنترل بود و دو در رو به روي هم بود. يك در به اتاق كنترل و يك در به اتاق كلاه ايمني منتهي مي شد.

مدير دفتر و همه آنها در يك اتاق نشسته بودند. او دوست نداشت مسئول دفترش در اتاق ديگري زندگي كند. روز دوم متوجه شد كه مدير دفتر ميزها را جابجا كرده است. طوري تنظيم شده بود كه وقتي كسي وارد در شد؛ دريابيد چه كسي مسئول دفتر و ارشد است.

بي ميل. “چرا اينجا قاطي شدي؟” او گفت. ناظر دفتر خود را براي جستجوي كار فرستاد. دستانش را دور او حلقه كرد و ميزها را حركت داد. مثل اولي بود. خطوط مجاور همچنين معلوم نيست چه كسي مسئول اين دفتر بود كه رئيس بود.

شناخت كار

شبها و شبها در دفتر او فراوان بود. حرف نمي زد. سرش حروف و جعبه هاي مقوايي بود. گاهي مدير دفتر او خسته است. چيزي مي گفت. شروع كرد به صحبت كردن تا چيزي بگويد. اين نفرت پاسخ داد. آنقدر كم كه بتوانند صحبت كنند و سر كار بروند.

يكبار يك كارمند دفتر گفت: برادر كلاهدوز ، خسته نيستي؟ “ما سه ساعت در اتاق بوديم و صداهايمان شنيده نمي شد.” او گفت: “وقت غذا خوردن است.” وقتي براي خوردن بيرون مي رويم ، در طول راه صحبت مي كنيم. »

رنگ كودكي آجر

وقتي ترور شروع شد ، بحث هاي زيادي بين نگهبانان و همراهان وجود داشت. يكي از همكارانش بنز را از رئيس جمهور گرفت و در ديوان عالي كشور قرار داد.

“بنز براي چي؟” با نفرت پرسيد. يكي از آنها گفت: “بر اساس نياز”.

يك روز عصر ، يكي از سربازان به دفتر دشمن رفت و كليد بنز را به مدير دفتر او داد. آنها جرات نمي كردند در مورد خود چيزي بگويند.

صبح روز بعد بنز سر جايش بود و كليد در كمد بود. يوسف اتاق را جستجو كرده بود و كليد را پيدا كرده بود. پس از يكي دو هفته ، فريبكاران با R. پي. جي مقر سپاه را مختل كرد. گلوله به اتاق بالا برخورد كرد و ديوار را سوراخ كرد. چندين ميز و كابينت خرد شد و كساني كه در مسير بودند به زمين پرتاب شدند.

به كسي آسيب جدي نرسيد ، اما سر و صدا سروصداي زيادي به پا كرد. دشمن بيرون آمده بود. از مقر اصلي كه به آنجا آمديد ، ديديد همه در حياط جمع شده اند و به سوراخ ديوار نگاه مي كنند. به آنها گفت سركار برويد.

او به اتاق طبقه بالا رفت و به آنها گفت كه چوب و چوب شكسته را برداريد و اتاق را تميز كنيد. صبح روز بعد ، آنها ديوار را تعمير كردند و پنجره هاي شكسته را جايگزين كردند.

در همان روز ، سه نفر به اتاق او آمدند و مقابل او نشستند. او به هر حال مجبور بود با او مبادله كند. آنها گفتند: “وقتي بيرون مي آيي ، بايد دو نگهبان همراهت باشد.” او گفت: “نه ، لازم نيست.”

او گفت: “مهم است.” او قرار است دو نگهبان براي همه كاركنان سپاه تهيه كند. » او گفت. كسي هست كه هميشه محافظ من است. “من نفر دوم هستم كه بهتر از شما اسلحه پرتاب مي كند.”

پس از خروج از مقر ، پسر “برونينگ” را پشت سر خود قرار داد و پيكان آجري را سوار كرد. تنها. او اجازه نمي داد نگهبانان دنبال او بيايند. شهيد نامجو مگر اينكه به جلسات رسمي نظامي با سپاه برود ، او را با بنز دنبال مي كند و آن دو با هم مي روند. وي گفت: “ارتش و اجساد بايد بسيار نزديك يكديگر باشند و تا حد ريختن خون مخلوط شوند.”

گاهي اوقات كودكان با آنها همراه مي شوند و به نوبت آنها را همراهي مي كنند و وانمود مي كنند كه ما را به جايي رسانده اند. او متوجه شد كه آنها چه مي خواهند ، آنها را در خيابان راه انداخت تا جلوي آنها را بگيرد.

انكار سمت فرمانده كل سپاه

در 20 ژوئن 1960 بني صدر اخراج شد و پنج هفته بعد فرار كرد. قوه مقننه به امام توصيه كرد؛ امام به عنوان ارشد ژنرال بايد رئيس سپاه را انتخاب كند. اعتقاد بر اين است كه با انتصاب امام ، سپاه قوي و منسجم مي شود.

در پاسخ به دستورالعملها ، امام فرمود: “به هيئت حاكمه اجازه دهيد در مورد من بحث و گفتگو كند.”

در آن زمان محسن رضايي مسئول جاسوسي سپاه بود ، كلاهدوز فرمانده دوم ، مرتضي رضايي مسئول ، شهيد محلاتي نيز فرستاده امام در سپاه بود.

او براي پرس و جو و اعتراف در مورد يك نفر به باغ شيان رفت. او علاوه بر اعضاي شوراي فرماندهي ، در محلاتي نيز شهيد شد. وي از افراد ذكر شده (كلاهدوز و محسن رضايي) صحبت كرد و در پايان جلسه راي آورد. حريف آراي زيادي به دست آورد.

محسن رضايي در جلسه حضور نداشت ، اما يوسف خصمانه و ساكت بود و چيزي نمي گفت. همه آنها موافق بودند كه هركسي كه به او اطلاع دهد نفرت انگيز است.

ساعت 5 صبح يوسف كلاهدوز به منزل محسن رفيق دوست رفت. او عبا و يك قرآن كوچك در دست داشت. يكي از دوستانم كه در را باز كرد ؛ يوسف به او سلام كرد و سپس قرآن را از زير جامه خود بيرون آورد و به او قسم خورد: به اين قرآن سوگند كه تو مرا از رهبران جنگ قرار نخواهي داد.

سپس آنها يك ساعت در مقابل خانه صحبت كردند و يوسف دلايل خود را توضيح داد. او معتقد است كه به دليل آمدن به سپاه از جنگ ، او شايسته فرمانروايي نبود. وي گفت: “رهبر سپاه بايد يك ستمگر باشد كه از مردم عادي تغيير كرده است و خود را با ديگر نيروهاي مسلح هماهنگ نمي كند.”

“پس ما چيكار كنيم ، جوزف؟” گفت دوستش. او گفت: «محسن ، محسن رضايي را انتخاب كنيد.

رفيق دوست به نفرت خود اعتراف كرد و قانع شد. با يوسف فروتن تماس گرفت و او را مطلع كرد. يوسف فروتن نيز موافقت كرد و همه راي خود را به راي محسن رضايي تغيير دادند.

ساعت 2 بعد از ظهر ، راديو تصميم امام را پخش كرد. امام در تصميم خود ، محسن رضايي را به عنوان سرپرست سپاه منصوب كرد و محسن رضايي تا پايان جنگ حتي پس از مرگ امام نيز سرپرست سپاه بود. كلاهدوز تا زمان مرگ دوم ماند.

مفهوم فناوري ويدئو است [۲]

يك روز عصر همراه سيد اسماعيل شمس عازم يوسف آباد بودند. داوودي رانندگي مي كند و ناوشكن كنارش نشسته بود. آنها مي خواستند او را به خانه ببرند تا برود.

او هنگام عبور از جلوي ويدئو صحبت كرد و يوسف يكبار گفت: “صبر كن ، من پايين مي آيم.” اين ويدئو شامل ويدئويي در مورد دگرگوني الجزاير بود. او گفت: “من اينجا قدم مي زنم.” “من دوست دارم اين ويديو را ببينم.” “آيا براي اين كارها وقت داريد؟” داوودي گفت. او گفت: “اين موارد آگاهي ما را افزايش مي دهد.” “اين براي آموزش سپاه خوب است.” پياده شد و رفت بليط بخرد و به سينما رفت.

ارائه شده توسط سرلشكر رحيم صفوي [۳]

خدا فرشتگان را براي كمك به شما مي فرستد

نقش وي (شهيد كلاهدوز) در شوراي عالي دفاع در زمان جنگ و قبل از جنگ با بنيصدر در شوراي عالي دفاع و در تشكيل سپاه پاسداران ، به ويژه در آموزش و نجات پاسداران ، ضروري بود.

اگر سپاه پاسداران ارتش پيدا نمي كرد ، نمي توانست با مشكلات امنيتي مقابله كند و بجنگد. دشمن داراي يك جنگجوي قديمي و ديد متغير بود. او اوج جنگ را ديد و نظرش تغيير كرد.

او نيروهاي سپاه و افرادي را كه امام به جبهه فرستاد مي شناسد ، ميزان حضور نظامي را درك مي كند و از قدرت بسيج قدرداني مي كند.

او بر انگيزش ، در دسترس بودن انگيزه و سازمان حمايت تمركز كرد. علاوه بر اين ، او مردي با صداقت و يكپارچگي بود.

در عمليات ثامن الائمه ، ما محاسبه كرديم كه 30 نيرو بايد با محاصره آبادان مقابله كنند. او با جسارت به من گفت ، به جاي گروه هايي كه داري ، خدا فرشتگان را براي كمك به تو مي فرستد.

شهيد يوسف كلاهدوز متدين و رهبر مذهبي بود. او حوزه انتخابيه امام خميني (ره) را دوست دارد.

يادداشت:

[۱] ايزدي ، يدالله ، خاطرات جنگ ايران و عراق: شكستن محاصره آبادان ، جلد 15 ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس ، چاپ اول 2017 ، صفحه 1111

[۲] كلاهدوز ، حامد ، مژه هاي سوخته (روايت زندگي شهيد يوسف كلاهدوز) ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي: مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس ، چاپ دوم ، 1394 صفحات 102 ، 116 ، 117 ، 118 ، 119 ، 122 ، 123 ، 124

[۳] اردستاني ، حسين ، تاريخ شفاهي دفاع مقدس: از سنندج تا خرمشهر: به قول سيد يحيي (رحيم) صفوي ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي: مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس ، چاپ دوم 1399 ، صفحه 344

انتهاي پيام

https://myirannews.ir/فرهنگي/چرا-شهيد-كلاهدوز-فرمانده-كل-سپاه-نشد؟/feed/ 0

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.