ناگفته‌هاي يكي از مسافران اتوبوس مرگ

اطلاعات جامع تخصصي ويلاهاي ايران و جهان را از اين مرجع دنبال كنيد.

ناگفته‌هاي يكي از مسافران اتوبوس مرگ

۲۱ بازديد

“30 ثانيه بيشتر طول نكشيد.” من شهادتم را خواندم و خودم را تسليم سرنوشت كردم. به گزارش ماه نيوز ، لحظاتي كه مسافران اتوبوس مرگ ، جهان به دور آنها مي چرخد ​​، اظهارات كمي وجود دارد ، دو نفر آنها بهشتي شده اند ، بقيه به بيمارستان رفته اند و يكي از آنها هنوز …

ناگفته‌هاي يكي از مسافران اتوبوس مرگ https://moonnews.ir/ناگفته‌هاي-يكي-از-مسافران-اتوبوس-مرگ/ ماه نيوز Thu, 01 Jul 2021 12:37:17 0000 عمومي https://moonnews.ir/ناگفته‌هاي-يكي-از-مسافران-اتوبوس-مرگ/ “30 ثانيه بيشتر طول نكشيد.” من شهادتم را خواندم و خودم را تسليم سرنوشت كردم. به گزارش ماه نيوز ، لحظاتي كه مسافران اتوبوس مرگ ، جهان به دور آنها مي چرخد ​​، اظهارات كمي وجود دارد ، دو نفر آنها بهشتي شده اند ، بقيه به بيمارستان رفته اند و يكي از آنها هنوز …

“30 ثانيه بيشتر طول نكشيد.” من شهادتم را خواندم و خودم را تسليم سرنوشت كردم.

به گزارش ماه نيوز ، لحظاتي كه مسافران اتوبوس مرگ ، جهان به دور آنها مي چرخد ​​، اظهارات كمي وجود دارد ، دو نفر آنها بهشتي شده اند ، بقيه به بيمارستان رفته اند و يكي از آنها هنوز در بيمارستان بستري است. ابراهيم نژاد رافي ، خبرنگار خبرگزاري ماه نيوز.

اروميه به دليل لخته شدن خون در ريه ها هنوز ميزبان نژاد رافي است و نمي توان او را به تهران منتقل كرد. دو مهره كمر و يكي از دنده هاي او نيز شكسته است.

او شروع مي كند: «حدود 30 نفر بوديم. 20 روزنامه نگار و بقيه از ستاد احياي درياچه اروميه و سازمان محيط زيست هستند. ساعت پنج صبح در فرودگاه بوديم و هواپيما ساعت شش: 0 بلند شد. وقتي به مقصد رسيديم ، ديديم كه آنها برنامه شلوغي دارند و بدون استراحت ، بازديد از اولين دقيقه ورود ما به آذربايجان غربي آغاز شد و تا ساعت 6 بعد از ظهر ادامه داشت ، يعني زمان برگزاري اين مراسم بود. “تا آن زمان ، همكاران تقريبا روزه مي گرفتند و فقط يك لقمه بين آنها تقسيم شده بود.”

وي گفت: “قبل از سفر ، روابط عمومي آژانس محيط زيست به من مراجعه كرد تا هماهنگي كنم ، اما شنيدم كه ستاد توانبخشي ميزبان اوليه ما بود.”

بوي عدس مي آمد

نژاد رفيع معرفي اين سفر مرگبار را چنين توصيف مي كند: “پس از بازديد از سد و درياچه ، به منطقه اي رفتيم كه همكاران در آسانسور وارد تونلي شدند تا روند انتقال آب از مرز را مشاهده كنند. پس از يك بازديد طولاني و طاقت فرسا ، لباس بچه ها خيس و كثيف بود و آسانسور در وضعيت خوبي نبود. من نمي توانستم سوار آسانسور شوم. “من فكر مي كنم روزنامه نگاران محيط زيست روده خاصي دارند.”

و گزارشي از وضعيت اتوبوس: “با گذشت زمان ، بوي لنت ها را در دقيقه اي كه پشت راننده نشسته بودم ، حس كردم. از راننده س theال كردم كه آيا بوي آن طبيعي است يا خير. او گفت كه اين مشكل خاصي نيست و چون ترمز مي گيرم “از آنجا كه سرد بود ، فكر كردم كه مشكل خاصي وجود ندارد.”

از جاده فرعي برگشتيم

“در ساعت چهار و نيم ، خبرنگاران بايد به محلي كه ناهار را آماده كرده بودند برسند ، اما پس از بازديد از مكان ، ساعت پنج و نيم بود و خبرنگار گفت:” چون برنامه طبق برنامه پيش نرفته بود ، آنها مسير بازگشت را تغيير دادند. جاده نسبتاً بهتر بود و به گفته وي ، جاده اصلي بود ، اما وقتي برگشتيم اتوبوس از يك طرف جاده خارج مي شود و به زودي به مقصد مي رسد. راه برگشت غبارآلود و باريك بود ، و همانطور كه شنيده ام ، مسير توسط عموم مردم انتخاب شده است. “مسير به گونه اي بود كه دو ماشين نمي توانستند همزمان از آن عبور كنند و براي عبور اتوبوس ، ماشين ديگري به آرامي و با احتياط حركت مي كرد.”

به راننده گفته شد سريع برو

نژاد رفيع در مورد لحظات منتهي به حادثه گفت: “در يك طرف جاده دره اي و در طرف ديگر صخره اي وجود داشت.” همانطور كه جلوي اتوبوس نشسته بودم ، صداي شكايت يك افسر از سرعت پايين اتوبوس را شنيدم. در ابتدا راننده با سرعت كمتري حركت مي كرد ، اما با چرخش كمي سرعت بيشتري به او افزود. اعضاي روابط عمومي و افسران همراه ما با شاسي بلند جلوي اتوبوس رانندگي مي كردند. “اين فشار بيشتري به راننده مي دهد تا سرعت خود را افزايش دهد.”

كمربند خود را ببنديد

“بعد از مدتي ، شخصي از جلوي ماشين فرياد زد:” كمربندهاي خود را ببنديد. “در آن لحظه ، اولين چيزي كه به ذهنم خطور كرد اين بود كه او شوخي مي كند. بچه ها هم صحبت مي كردند ، اما ناگهان ديديم خبرنگاران جلوي اتوبوس نشسته اند و مي گويند ،” اي ابوالفضل ، ترمزها خاموش است “سرعت افزايش يافت. من به چپ و راست نگاه كردم و ديدم كه هيچ كمربندي وجود ندارد و فقط قسمت قفل كمربند است. بعد از اين حادثه ، وقتي از خبرنگاران ديگر پرسيدم ، بسياري گفتند كه صندلي ما كمربند ايمني ندارد يا طناب زير صندلي بود يا بعضي از صندلي ها كمربند نداشتند ، بله ، اما باز هم اتوبوس روي عابر پياده بود و نمي دانم چرا راننده نمي توانست كنترل كند؟ اتوبوس و ماشين دوباره چرخيدند. كل با مشاهده وضعيت ، نمي تواند بيش از 30 ثانيه طول بكشد. در اين مرحله ، شهادتم را شنيدم و خودم را تسليم سرنوشت كردم. در آخرين ثانيه ، صندلي جلو را محكم بغل كردم. “افرادي كه كمربندهاي ايمني را بسته بودند يا به صندلي جلو چسبيده بودند ، صندلي را ترك نكردند ، اما اتوبوس واژگون شد و به دلايلي ديگر اتوبوس سبك شد يا عده اي از اتوبوس پياده شدند و ما را كتك زدند.”

ما از انفجار مي ترسيديم

خبرنگار پس از واژگوني چنين توصيف كرد: “تجهيزات داخل اتوبوس به سمت همكاران پرتاب شد و وزن همكاران يكديگر را هل داد. چند دقيقه از تصادف نگذشته بود كه يكي از همكارانم فرياد زد: “پاهاي من كجا هستند؟” يكي از پاهايش شكسته و تقريباً يخ از زير آوار بيرون زده است. در آن لحظه شخصي گفت بنزين يا گازوئيل در حال نشت است و اتوبوس منفجر مي شود. به دليل اين ترس ، مردم از روي فرد آسيب ديده عبور كردند. در اين موقعيت ، با وجود شكستگي من ، تنها كاري كه مي توانستم انجام دهم پاك كردن آوار از او بود تا ديگران از آنجا عبور نكنند. “خدا را شكر ، بعداً وقتي س inquال كردم ، متوجه شدم كه همكار از چند مورد شرايط خود را بهبود بخشيده است ، اما او مجبور شد چند ماه استراحت كند و تحت معالجه قرار گيرد.”

آن دو مورد علاقه …

و داستان مرگ مهشاد كريمي و ريحانه ياسيني: “حتي افراد كوچك نيز توانستند از زير تجهيزات بيرون بيايند ، اما به دليل آسيب ديدگي كمرم ديگر نمي توانستم حركت كنم. صداي همكارانم را مي شنيدم. با وجود تلاش همكاران و رانندگان وسايل نقليه ديگر ، آنها نتوانستند از آنجا خارج شوند. “دو روزنامه نگار مورد علاقه ما كه با ما آمدند ، در دم جان دادند و قلب ما را زخمي كردند.”

وي گفت: “در آن منطقه ، آنتن در تلفن وجود نداشت و همكاري كه بهتر بود به بالاي صخره رفت تا با نيروهاي امدادي تماس گرفته و تماس تلفني برقرار كند.” امدادگران حدود 10 دقيقه پس از حادثه وارد شدند و آمبولانس به تعداد كافي رسيد. ما در آن زمان لحظات بسيار سختي را تجربه كرده ايم و هرگز آنها را فراموش نخواهيم كرد. پس از تصادف ، مأموران به ديدن من آمدند و گفتند كه آزمايشات نشان داد كه ترمزهاي اتوبوس سالم است و راننده وحشت زده است. مسئولان محيط زيست همچنين عكسي از معاينه فني اتوبوس را روي تلفن هاي همراهشان به من نشان دادند. هر اتفاقي كه رخ دهد ، لكه هاي بزرگي روي روزنامه نگاران بود. كساني كه ظالمانه به دنبال حقوق ديگران هستند اما چيزي براي خود نمي خواهند. “من مي خواهم شما هزينه وسيله نقليه مناسب گلهايي را كه براي مهشاد و رهنه عزيزمان ساخته ايد بپردازيد ، تا امروز چنين احساسي نداشته باشيم.”

انتهاي پيام

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.